مرکّب از: بی + طعم، بی مزه و بی لذت. (ناظم الاطباء)، تفه. بی مزه. شیت. ویر. مسیخ. (یادداشت مؤلف) : نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو. آب ماده ای است بی طعم. (یادداشت مؤلف)، رجوع به طعم شود
مُرَکَّب اَز: بی + طعم، بی مزه و بی لذت. (ناظم الاطباء)، تفه. بی مزه. شیت. ویر. مسیخ. (یادداشت مؤلف) : نرم و تر گردد و خوشخوار و گوارنده خار بی طعم که در کام حمار آید. ناصرخسرو. آب ماده ای است بی طعم. (یادداشت مؤلف)، رجوع به طعم شود
مرکّب از: بی + طمع، بی آز و حرص. (آنندراج)، بدون توقع: عالم عامل بی طمع باورع. (سندبادنامه ص 64)، نشاید حکم کردن بر دو بنیاد یکی بر بی طمع دیگر بر آزاد. نظامی. بی طمعیم از همه سازنده ای جز تو نداریم نوازنده ای. نظامی. آز بگذار و پادشاهی کن گردن بی طمع بلند بود. سعدی.
مُرَکَّب اَز: بی + طمع، بی آز و حرص. (آنندراج)، بدون توقع: عالم عامل بی طمع باورع. (سندبادنامه ص 64)، نشاید حکم کردن بر دو بنیاد یکی بر بی طمع دیگر بر آزاد. نظامی. بی طمعیم از همه سازنده ای جز تو نداریم نوازنده ای. نظامی. آز بگذار و پادشاهی کن گردن بی طمع بلند بود. سعدی.